پسرم از چی واست بگم اینقدر دوست داشتی مدرسه بری که نگو باهم دیگه رفتیم کیف خریدیم روپوش تهیه کردیم (یه کوچولو واست بزرگ بود درستش کردم)وسایلی که لیست کرده بودن را گرفتیم حتی یه جایزه هم واست گرفتم روز اول مهر١٣٩٢رسید من اماده شدم شماهم را اماده کردم راهی مدرسه شدیدیم مراسم باحالی گرفته بودند اما مگه از کنار من تکون میخوردی چسبیدخ بودی به من خلاصه کلاس شما مشخص شد مربی شما خاله زینب شد روز اول گذشت درد سرت ندم تا یه هفته من میومدم تو کلاس پیش شما میشستم اخرش هم بالطف و کمک خانم زارع شما ازمن دل کندی و قرار شد تنهایی توی کلاس بشینی دلم پیشت بود از بس هر جامیخواستم برم تورا با خودم میبردمت یادم رفت بگم اسم پیش دبستانی شما مهد ...